شباهتیست بین شب و روزگار من

 

که در ستاره ها نمیگنجد

 

خبرداغی دارم

 

که  در حافظهء ماهواره ها نمیگنجد

 

سیگار هم نمیکشم که نفس عمیقی بکشم و چاه چاه

 

بیرون بکشم انبوهم را

 

با دعا نشد با دود

 

به آسمان بفرستم

 

                   کوهم را

 

ناگزیرم با این تاریکی

 

که نگران است با ملیون ها چشم ِ آفتابی مرا

 

اما چیزی نمیگوید

 

-حتا در خلوتی که جز خودش کسی بیدار نیست

 

نمیموید-

 

خبری را که همین اکنون به دلم رسیده است

 

برسانم

 

و تا اطلاع ثانی

 

منتظر بمانم